هرآهن ربا دو سر دارد که به هر یک از سرهای آن قطب گفته می شود .
قطبی از آهن ربا که به سمت شمال قرار می گیرد قطب شمال نامیده می شود که با علامت N نمایش داده می شود .
قطب دیگر آهن ربا که به سمت جنوب قرار می
گیرد ،
قطب جنوب نامیده می شود که با علامت S مشخص می شود .
اگردو آهن ربا را به هم نزدیک کنیم به یکدیگرجذب نمی شوند و بر عکس اگراز طرف دو
قطب غیر همنام ( مثلا S و N) به هم نزدیک شوند ،
همدیگر را جذب خواهند کرد .
هشدارهای پلیس و نیروهای امنیتی و خطرات احتمالی تروریستی .
همچنین عوامل جوی از قبیل گرما و سرما هرگز توان ایجاد خلل در اراده مردمی که جذب
هدف مشخصی می شوند را ندارد .
از دور اورا می بینم که مانند هر محتاجی دست خود را به طرف رهگذران دراز می کند .
حقیقتی انکار ناپذیر که در بیشتر مجتمعات بشری به وضوح قابل مشاهده است .
لبخندها و شادیهایش را فقط با زنی که آن طرف خیابان بر روی ویلچر نشسته است تقسیم
می کند .
نزدیکتر که می شوم ، از افکار و قضاوتهای عجولانه ام دلگیر می شوم .
چیزی که الان به وضوح می بینم ، دختر بچه هشت یا نه ساله ایی است که بسته دستمال
کاغذی به دست گرفته و از رهگذران می خواهد که منت گذاره برگه ایی بردارند .
آن طرف خیابان زنی بر روی ویلچررنگ و رو رفته ایی نشسته و بسته بزرگی از دستمال کاغذی کنار پاهایش قرارگرفته
.
جریان را از دختر می پرسم . جوابم را نمی دهد حتی اسمش را واین که چند سال دارد .
به طرف زنی که بر روی ویلچرنشسته است می
روم . خودش را درون حجاب مخفی کرده است .
متوجه من که می شود . سرش را با تواضع
پایین می گیرد .
نا امید می شوم و راه آمده را از سر می
گیرم .
ناگهان شخصی من را از پشت می کشد .
نگاه که می کنم دختر 18 ساله ایی است .
وقتی متوجه می شود زبان عربی را می فهمم با اشاره به دختر 9 ساله می گوید : اینها
همسایه ما هستند . مذهب غیر شیعه دارند. وضع مالیشان هم خوب نیست .
حاضربه
قبول کمک ازطرف کسی هم نیستند .
هرسال مادر و دختربه اینجا می آیند تا نظاره گر مردمی باشند که گروه گروه عازم
کربلا می شوند .
امسال مادر خانواده با کمک دخترش بسته بزرگی دستمال کاغذی خریده تا به اندازه توان
به زوار امام حسین خدمت کنند.
متاسفانه مادر خانواده لال مادر زاد است .
پدر خانواده هم زن دیگری گرفته و خرج بخور
و نمیری به صورت ماهیانه به آنها می دهد .
وقتی با دخترش درد دل می کند ومی گوید بی
دلیل نیست که مردم هر سال با پای پیاده تو سرما و گرما به زیات امام حسین می روند
. لابد مراد هم می گیرند .
پس چرا من از این فرصت استفاده نکنم و به خواسته ام نرسم .
و این سبب شد که دختر با شکستن قلک خود به کمک مادر بشتابد .
وقتی می پرسم این جوابها را چرا دختر نگفته می گوید : مادر به دخترش سفارش کرده که
هرگز با غریبه ها هم صحبت نشود .
واین سوال در ذهنم به وجود می آید که به راستی چه جاذبه ایی در زیارت کربلا و
بخصوص روزهای اربعین وجود دارد که مردم از اقصی نقاط دنیا ! به سمت کربلا سرازیر
می شوند .
دانشمندان و فرهیختگان جهان بی غرضانه چه
دلیل و مدرکی برای این حرکت خود جوش مردمی ارائه خواهند داد .
به راستی دو قطب غیر هم نام ، همدیگر را
جذب می نمایند یا دفع ؟
نویسنده :
#سید _حمید_ موسوی_ فرد
#ایران_خرمشهر
05/آذر/1395"