قاتل بی گناه

چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف ، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت و ضعف مرض آنان نداشت.

این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط می دانستند.کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه می میرد.به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم بر این شد که در اولین یکشنبه ماه ، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱ در محل مذکور برای مشاهده این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند.

در محل و ساعت موعود ، بعضی صلیب کوچکی در دست گرفته و در حال دعا بودند، بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده و …

دو دقیقه به ساعت ۱۱ مانده بود که « پوکی جانسون ‌» نظافتچی پاره وقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد. دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات ( Life support system ) را از پریز برق در آورد و دوشاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کار شد ...!!

مظلومیت

سید حمید موسوی فرد
خرمشهر_ایران
به سفارش وبلاگ؛ سرگذشت ی خرمشهری

حین گشت و بازرسی از محوطه بارج که در حوضه نگهبانی من بود هوس گرفتن یک عکس سلفی به سرم زد.
از بالا به سمت شریعه خودم را سر دادم پایین. دو طرف محوطه شریعه نیزار رشد کرده بود و این نیزار تقریبا همه جا دیده می‌شد.
کنار لوله آهنی بزرگی ایستادم و دوربین گوشی ام را به سمت خودم، شط و آنور آب که خاک عراقی‌ها بود نشانه رفتم.زور باد که از میان نیزارها عبور می‌کرد و زوزه می کشید به آب شط نمی رسید.آب شط با هربار وزش باد،زمین ماسه ایی خیس ساحل را، لیس می زد و دوباره سرجای اولش برمیگشت.

ادامه نوشته

لعنت به کلینگر

سید حمید موسوی فرد
خرمشهر_ایران

پست بعدازظهر بودم. ساعت ۸ شب یک کمپرسی با بار کلینگر کنار خیابان، روبروی کانکس ترمز کرد.مردی میانه اندام با سن و سال حدودا ۶۰ سال از ماشین پیاده و دوان دوان به طرف کانکس آمد.ظرف های توی دستم را کنار گذاشتم و رو کردم به اون.چند قدم مانده بود تا به‌من برسد از همان جا سلام کردم و فکر رانندگی روز و شب و خستگی جاده به اضافه دور بودن از خانه و خانواده به ذهنم رسید بخاطر همین خسته نباشیدی گفتم و با دست به کانکس کنار تپه کلینگر که لب شط بود اشاره کردم و بعد از چند سرفه پی درپی گفتم:

ادامه نوشته

باورهای منفی و نامطلوب


اگر شما به تکرار باورهای منفی و نامطلوب درباره‌ی خودتان ادامه دهید، دیگران نیز همان چیزها را در مورد شما باور می‌کنند. چرا که می‌گویند هر آدمی خودش را بهتر از هر کس دیگر می‌شناسد. پس دیگران باور می‌کنند که شما همان چیزی هستید که خودتان می‌گویید.

📘 آدمهای سمی
 #لیلیان_گلاس
 

سرگذشت ی خرمشهری+سید حمید موسوی فرد


 

آئین کامیابی

سرگذشت ی خرمشهری+سید حمید موسوی فرد


ما باید دست کم نظیر همان تعارفات و خوشرویی ها را که با دوستان خود داریم،
با اهل منزل نیز داشته باشیم و همانطور که اگر یکی از دوستان یا همکاران ما خواست از تلفن ما استفاده کند، او را مقدم می داریم، در خانه نیز رعایت این تقدم (هر چقدر هم کوچک باشد) را داشته باشیم. 

📘 آیین کامیابی
#دیل_کارنگی